شب یلدا ....

امروز شب یلداست یه شب یلدای دیگه مثل بقیه روزا و شب ها که همه پشت هم میان و می رن و ما فقط از اونا یه آه بزرگ واسه خودمون می زاریم آهی که سالیان سال بعد ممکنه که بکشیم آهی از ته دل آهی از اعماق وجود آهی از سر گذشت زمان و عمر.

عمری که ما بخاطرش اینهمه زحمت می کشیم اینهمه گناه می کنیم ولی تو یه چشم به هم زدن میره و هیچ وقت دیگه بر نمی گرده امشب هم یه شب یلدای دیگه میادو میره و ما هنوز اندر خم یه کوچه ایم .

هر چی نگاه می کنم می بینم که از این یه سال زندگی اصلا راضی نیستم وقتی به این یک سال نگاه می کنم می بینم که هیچ کاری نتونستم انجام بدم هیچ فرقی با سال پیش ندارم نمی دونم چرا همیشه همینجوریه

وقتی که دانشگاه هم بودم همش با خودم می گفتم که کی پس این دانشگاه لعنتی تموم می شه و من از این شهر لعنتی فرار کنم ولی حالا دارم غصه یه لحظه اون موقع رو می خورم روزایی که هر لحظش برام خاطرست و حاضرم نصف عمرم کم بشه ولی دوباره به اون روزا برگردم

حسرت

حسرت چه چیز خوبیه خدایا چقدر بزرگی فکر همه جارو کردی حتی چندین سال بعد خیلی بزرگی خدا

یعنی میشه یه روز ما دیگه حسرت گذشته رو نخوریم و از اینکه تو این زمان هستیم احساس شادی بکنیم

اصلا حوصله شلوغی رو ندارم  ولی بدبختانه امشب خونمون غوغا میشه و باید به همه جواب بدم که چرا حوصله شلوغی رو ندارم و آخرش باید با اعصاب خوردی یه جوری از خونه فرار کنم

فقط امیدوارم که سال بعد همین موقع این چیزارو ننویسم

خدایا چنین کن سرانجام ما

که تو خوشنود با شی و ما رستگار

امیدوارم که امشب واسه همه بهترین شب باشه

امیدوارم که امشب همه پیش اونی که دوست دارن باشن

امیدوارم که یکی پیدا بشه واسه من دعا کنه