فریاد سکوت

گر حال تو همچون منه آشفته خراب است ...... ای وای به حال هر دوی ما ...

فریاد سکوت

گر حال تو همچون منه آشفته خراب است ...... ای وای به حال هر دوی ما ...

بدون عنوان ....

الان چند وقتیه که دارم به این موضوع فکر می کنم که واقعا ما از انسانیت چی نسیبمون شده هر چی نگاه می کنیم می بینم که خیلی از مردم که من می بینم فقط یه موجود هستن نه یه انسان که فرقش با بقیه موجودات در درک و شعور و قدرت فکرشه  

چند روز پییش که داشتم میومدم خونه نزدیکای برج آفتاب بود که دو دسته پسر دنبال چند تا دختر بودن بماند که دخترا چقدر ناز می کردن بین پسرا دعوا شد یه دعوایی شد که نگو واقعا تو اون لحظه از پسر بودن شرمم شد که منم یه پسرم دلم می خواست همشونو آویزون کنم اینو نگفتم واسه اینکه اینچیزارو بخوام از خودم دور بدونم نفس عملو می گم واسه چه چیزایی ما می خواییم همدیگرو بزنیم بکشیم له کنیم شخصیت همو آبروی همو بخاطر یه دختر بخاطر یه پسر آیا اینا واقعا انسانیت آدمو به حد کمال می رسونه آخه چرا یه دختر باید یه جوری به یه پسر دل ببنده که وقتی اون از زندگیش بره بیرون دختره باید دست به خودکشی و قرص و اینچیزا بزنه یه خورده که فکر می کنم با خودم می گم کاش یه صدا بودم که همیشه ماندگار بودم کسی منو نمی دید ولی من بودم مثل قبل استوار و باقی کاش فریا د یه سکوت زیبا بودم تا همیشه همه تو حسرت شنیدنم بودن  

یه اتفاق

امروز که تو خیابون داشتم راه می رفتم یه دفعه نگاهم به یه مادر و بچه ای افتاد که مادره داشت بچه رو دعوا می کرد و بچه هم داشت گریه می کرد وقتی تو صورت بچه نگاه کردم دیدم تمام مولوکول های صورتش دارن گریه می کنن اونم به خاطر یه اسباب بازی ... خیلی دلم واسش سوخت وقتی مادره که از این کار بچش تو اون شلوغی حسابی عصبی شده بود یه کشیده محکم به پسره زد که هنوزم جاشو رو صورت خودم احساس می کنم نمی دونم چی شده ولی دوست داشتم مادره رو تکه تیکه کنم بنده خدا بچه دیگه صداش هم در نیومد ولی من صدای فریاد سکوت اونو شنیدم شاید اون کشیده مسیر زندگی اونو عوض کنه کی می دونه 

عجب رسمی داره این دنیا تمام رفتار و کارهای ما می تونه حتی روی کسی که از کنار ما رد می شه هم تاثیر بزاره امروز یه ربع دیر تر رسیدم سر کار هنوزم که دارم این متنو می نویسم دارم به اونا فکر می کنم شاید اونا خودشون هم دیگه به این ماجرا فکر نکنن ولی من..... اون پسر یه روز بزرگ می شه و شاهد این ماجرا واسه کسی دیگه هست شاید اون هم تو اون لحظه به همین چیزا فکر کنه شاید مثل خیلی های دیگه بی تفاوت از کنار اون بگذره . 

الان دارم فکر می کنم که اگه اینا آدم بزرگ بودن هم من به همین چیزا بازم فکر می کردم .... 

امروز خوب

امروز یه روز خوب واسم بود چون بعد از مدتها اومدم نت ولی این دفعه خیلی فرق داره این دفعه دیگه واسه کسی یا سایتی نوینویسم که فقط واسه جمع کردن آدم تو سایتش به نوشته هات احتیاج داره و اصلا به روح نوشته هات اعتنا نمی کنه و از اون فقط به چشم یه ابزار نگاه می کنه  

اینجا واسه خودم می نویسم واسه خود خودم واسه دل خودم واسه اینکه بتونم صدای فریاد سکوت خودمو بشنوم امیدوارم که همه بتونن این صدارو بشنون که به نظرم این صدا بهترین صدا تو زندگی آدمه چون فقط خودت می سازیش و هیچکس نمی تونه با صداش اونو خراب کنه اون صدا بهترین صدای زندگیه که نوازندش خود آدمه  

به امید روزی که هر کس بتونه صدای فریادشو بشنوه و ازش لذت ببره  

تکرار

امروز که صبح بیدار شدم مثل همیشه واسم تکراری بود شستن صورت لباس پوشیدن حرکت به سمت مترو که اونم واسه خودش پروژه ایه. مردمی که واسه سوار شدن حاضرن جلویشونو بندازن پایین ولی خودشون برن واقعا که ..... هستن این چند نقطه یعنی هیچ جمله ای نمیتونه در وصفشون بیاد . 

روزای تکراری فقط مسواک زدن می تونه فرقه این روزا باشه که یه روز می زنی ولی یه روز به خاطر سرما زورت میاد که بزنی واقعا که این عمر چقدر بیخود می گذره ولی میگذره . 

نمی دونم کس دیگه ای هم مثل من فکر می کنه یا نه ولی بعضی وقتا که به خودم و بقیه نگاه می کنم واقعا نمیدونم که چرا واسه چی  واقعا واسه چی  

واسه یه چند سال زندگی که آخرش به خاطر گناهایی که انجام دادی باید عذابم بکشی نمی دونم چرا ولی الان چند وقته که حتی کارای مردم هم اذیتم می کنه آخه چرا نمی دونم چه گناهی کردم که باید اینجوری گناه بقیه هم باعث آزار من بشه آخه چرا ....

روز آغاز

سلام به همه دوستان 

سلام به همه کسایی که همیشه حرفاشونو باید با سکوت فقط به دل خودشون بگن  

امروز بعد از مدتها اومدم نت ایندفه نه با یه سایت بلکه با یه بلاگ ساده ایندفه می خوام فقط حرفامو حتی شده با سکوت ولی بنویسم تا شاید بتونم ایندفه چشام هم رنگ فریاد سکوت دلمو ببینه  

امیدوارم که حرفام باعث بی حوصلگی دوستان نشه